با بغض می نویسم، قامت قلم شکستنی خواهد شد، وقتی بنویسم؛ امامان مان را در قطعه زمینی بایر، با بی احترامی قرار داده اند...
بی گنبد و بارگاهی عزیزترین بندگان نزد خدا را...
بقیع غمی دارد ب عمق مظلومیت شیعه در تاریخ...
همان مظلومیتی ک دنیا را تا قیامت شرمسار از خونهای ب ناحق ریخته ی آل الله کرده است....
مثل همان وقت ک پهلوی مادرمان را شکستند، دست بابای مظلوم مان، امیرالمومنین را، بستند،
خامس آل کسا را با لب عطشان شهید کردند ، دل کریم اهل بیت را در تشت خون آوردند،
با غل و زنجیر سجاد آل یاسین را منزل ب منزل کشاندند...
درست مثل همان وقت هایی ک اصحاب ائمه علیهم السلام برای دیدن مولای شان با رعب و وحشت وارد منزل شان می شدند،
امروز هم دست ما را بسته اند ک متبرک نکنیم ب خاک مزار عزیزان مان.
از خاک و مزار ائمه علیهم السلام واهمه دارند و هنوز قلب های تاریک شان مملو از حسادت است.
همچون شیطان؛ ک نور ایشان را در صلب آدم نتوانست تحمل کردن.
و این برای ما حرف ها دارد. اینکه شیعه بداند؛ نور حقانیت پیشوایانش کور می کنند شغالان و گرگان درنده ی دنیا را...
اینکه بداند، دشمن ش هشیار است و از هر بابی برای تضعیفش وارد شده است.
حضرت بابا، از روزی ک خود را شناخته ایم، مادران مان وعده ی آمدن تان را داده است، وعده ی آبادانی بقیع را...
وعده ی ساختن حرم حضرت مادر را...
ای منتظران؛ می آید آن روز ک صدای انا بقیة الله در عالم طنین افکن خواهد شد و تمام شیعیان، با پای برهنه می رویم
تا با قلب هامان بسازیم بقیع را...
اما سازندگی مان از امروز است؛ از امروز ک نام منتظر را بر پیشانی مان حک کرده اند.
از همین حالا ک هر فرد بداند؛ خودش و یکی را همراه خودش ب این کشتی نجات وارد سازد.
حضرت بابا، با تمام توان در حال پاکسازی مقدم ورودتانیم؛ یاری مان دهید ک سخت نیازمند نگاه پر مهر و پدرانه تان هستیم.